خلاصه ی داستان
انجمن علمی زبان انگلیسی مدرسه راهنمایی تیزهوشان شهید بهشتی بروجرد

 

Mr. Johnson
Mr. Johnson was a rich old man. He lived in a beautiful house in the country with lots of servants, but his wifewas dead, and he did not have any children.
Then he died suddenly, and people said, “His servants killed him, because they wanted his money”.
But the servants said, “No he killed himself”.
The police came and asked the servants a lot of questions, and after a few weeks there was a big trial .there were two famous lawyers and several important witnesses.
“Tell me “one of the lawyers said to a witness one day, “did Mr. Johnson often talk to himself when he was alone?”
“I do not know” the witness answered at once.
“You do not know?” the lawyer repeated angrily. “You do not know? But you were his best friend, weren’t you? Why do not you know?”
“Because I was never with him when he was alone,” the witness answered.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آقای جانسون
آقای جانسون مرد پول دار و پیری بود.او در خانه ای زیبا در روستا همراه با خدمتکاران زیادی زندگی می کرد،اما همسر او مرده بود و بچه ای هم نداشت.
سپس او به صورت ناگهانی مرد و مردم می گفتند:خدمتکارانش او را کشتند چون آن ها پول هایش را می خواستند.
اما خدمتکارانش می گفتند:نه،او خودش را کشته.
پلیس آمد و پرسش های زیادی را از خدمتکاران پرسید و بعد از چند هفته محاکمه بزرگی برپا شد.دو تن از قاضیان مشهور و چند تن از شاهدان نیز در آن جا بودند.
قاضی به شاهد گفت:به من بگو!آیا آقای جانسون با خودش زمانی که تنها بود حرف می زد؟
شاهد گفت:نمی دانم.
-تو نمی دانی؟اما تو بهترین دوستش بودی ،درست نمی گم؟چرا نمی دانی؟
-چون هیچ وقت من با او زمانی که تنها بود نبودم.
New words

Word
Meaning
Servants
خدمتکار
Trial
محاکمه
Witness
شاهد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط